چهره خندان و متبسم مهندس رضوی همیشه او را جوان تر نشان می داد. این چهره فراموش نشدنی هرگز از خاطره ام محو نمی گردد.
بر روان او درود می فرستم و در این زمانه کمبود انسان (قحط الرجال) که هرکسی در فکر کلاه خویش است او به همگان می اندیشید و زمانه بر این سان انسان ها سخت می گیرد.
نیست یکدم شکند خواب به چشم کس و لیک
غم این خفته چند
خواب در چشم ترم می شکند
فقدان چنین انسانی بی شک دردناک تر است و خسارتی عظیم تر. اما می دانم خوشنودی روان او اینک در شادی و سربلندی بازماندگانش است. بر آنهاست که ضمن شکیبایی در این درد بزرگ، به جای او نیز زندگی کنند و راه او را ادامه دهند.
من این شعر مولانا را که برای سنگ مزار یکی از عزیزان از دست رفته ام ـ که بیزار بود از غم -پیشنهاد کرده ام می نویسم. باشد که تسکینی بر بازماندگانش باشد:
ز خاک من اگر گندم برآید
از آن گر نان پزی مستی فزاید
خمیر و نانبا دیوانه گردند
تنورش بیت مستانه سرآید
میا بی دف به گور من زیارت
که در بزم خدا بی دف نشاید
فرشاد مرادی