حرمان

وبلاگ گروهی دوستان مهندس محمد (محسن) رضوی

حرمان

وبلاگ گروهی دوستان مهندس محمد (محسن) رضوی

۸) گلگشت یادها ـ حسین مجتهدی

گلگشت یادها                                                      

حسین مجتهدی

 1) گرم سخن گفتن از دین و آزادی هستی. انجمن اسلامی مهندسان که هنوز شمیم مهندس مهدی بازرگان را در سینه دارد در بهار گریزپای اصلاحات میزبان مشتاقانی است که برای گفت و شنیدی دانش ورزانه بدانجا آمده اند.
جامعه ی آزاد را به فرودگاهی همانند می کنی که هر هواپیما باید بتواند از تمام ظرفیت خود برای پرواز استفاده کند و برج مراقبت تنها وظیفه دارد برنامه های پرواز را تنظیم کند نه این که محدود و ممنوع نماید.
2) اسیر انزواهای روشنفکرانه نیستی. در همان خانه کوچک اما مصفا در اتوبان آهنگ طیف های جوان را از دانشجو تا طلبه و کارمند و کاسب را گرد می آوری و در محفلی صمیمی برایشان نشست های فرهنگی به دور از سربازگیری های جناحی برپا می کنی و به آنان اندیشیدن می آموزی نه چه اندیشیدن. برای آنها مهندس همه چیز است غمخوار گره گشا حامی و مربی.
3) می آیی و می روی و دوباره باز می گردی. ساعت ها به بحث و گفت و شنید می نشینیم. به این نتیجه رسیده ای که برای ابتر نشدن اصلاحات باید سید محمد خاتمی را یاری کرد تا در دور دوم پرتوان بر مسند ریاست جمهوری بنشیند. چون همیشه که وقتی در راستای دغدغه های اجتماعیت کاری را مفید تشخیص می دادی تمام توان و زمانت به آن اختصاص می یافت مسوولیت ستاد انتخاباتی تهران مرکز را بر عهده می گیری که بسیاری از دانشگاه های تهران در این حوزه قرار دارند. جوانان پرشماری تنها با انگیزه درونی برای یاری به ستاد آمده اند.
مدارا حسن خلق و مدیریت تو رنگین کمانی از اندیشه های گوناگون را در آنجا گرد آورده است. از طیف نیروهای ملی و ملی مذهبی جنبش دانشجویی تا اصلاح طلبان و روشنفکران دینی.می گویم محمد جان این پلورالیسم تو دوستان حزبیت را ناخرسند نمی کند؟ پاسخ می دهی مشارکتی که من با آن همکاری می کنم ظرفیتش باید بین العباسین باشد. از عباس امیرانتظام تا عباس دوزدوزانی در این جبهه باید بتوانند با مجموعه ی باورهایشان بگنجند.
آنجا فقط ستاد انتخاباتی نیست و تو نیز بر خلاف بسیاری از دوستانت سردار ستاد نشین نیستی. بیش از همه می کوشی و ریزترین کارها را نیز از نظر دور نمی داری. نشست های فرهنگی در آن دفتر برای جوانان برگزار می کنی. از موضوعات تاریخی و ایرانشناسی تا جامعه شناسی و فلسفه در این نشست هابا حضور صاحب نظران مطرح می گردد. باشد که فرایند کنش ورزی اجتماعی جوانان تنها در انگیزان های هیجان آلود ریشه ندواند.
4) چشم بند ها را برداشته اند. با خنده ی دلگشای همیشگی می گویی آقا سلام علیکم و برای مصافحه پیش می آیی. می گویم سیدنا انفرادی 209 خوب به تنظیم وزن تو کمک کرده است دوباره اضافه وزن نیاوری. با لباس زندان هستی. خانواده در بیرون در به امید آزادیت شادان گرد آمده اند. هنگامی که در می یابی باید به بند باز گردی که کشتیبان را سیاستی دگر آمد و گلخند فرزندانت بر لبانشان خشکید و اشک نا امیدی در چشم خانواده حلقه زد می بینم به آن فضای خاکستری زندان حبسگاهت نگاهی می افکنی و بارقه های اندوه از چشمانت می تراود. می گویم سیدجان غمت مبادا
عار ناید شیر را از سلسله نیست ما را از قضای حق گله 1
5) پیوسته از بودن و کوشیدن و عشق ورزیدن به مردمان دردمند میهنت سرودی.
عشق می ورزم و امید که این فن شریف چون هنر های دگر موجب حرمان نشود 2
اما امید حافظانه ات اجابت نگردید و از آسمان زنگاری زخم های کاری به جان چشیدی و سر از راستی نپیچیدی. فروتنانه در همه جا یاور و غمخوار بودی. چه هنگام پختن حلوای نذری فاطمیه برای هم بندی ها چه وقتی
شانه و قیچی ساده ای به دست اصلاح موی سر تمام هم بندی ها را بر عهده گرفتی و خندان می گفتی این ادامه اصلاحات است. آنگاه که داوطلبانه نظافت دستشویی را تقبل کردی و من وسواس و دقت تو را دیدم به شوخی گفتم مهندس پروژه ی مهندسی نیست این قدر وسواس به خرج می دهی. اما این همه اش نبود. روی گشاد و گوش شنوا و برخورد پذیرایت تو را سنگ صبور تمام زندانیان بند ساخته بود. آن چه هم که از دستت ساخته بود دریغ نمی داشتی. در قاموس تو کینه جایگاهی نداشت. به زندانبانانت هم در همه ی سطوح با شفقت می نگریستی و هرگز انسان محوری در برداشت هایت غایب نبود. از فرا خواندن به مدارا و روا داری و حقیقت نگری با دغدغه های ملی هرگز خودداری نورزیدی. حتا در دادگاه هنگام محاکمه ات آنگاه که از شخصیت فرهیخته و ملی دکتر پرویز ورجاوند سخن می گفتی و همگان را به نشست های سه شنبه او فرا می خواندی تا از نزدیک تلاش های صادقانه او را برای منافع ملی ببینند.
6) در این غمکده کس ممیراد یا رب به مرگی که بی دوستان زیستم من 3
در سلول کوچکی که از آسمان و خورشید در آن محرومی اندیشناکانه نشسته ای. قران و حافظ را در کنار دست داری. بزرگی پیام فرستاده است که سوره یوسف به مداومت خوانده شود. احسن القصص است و یوسف از زمره ی پیشی گیرندگانی که بند را برگزید. رب السجن احب الی مما یدعوننی الیه4 سپس نوبت گفت و شنید با خواجه ی شیراز است. نسیم مینو آفرین شعر های او پالایشگر روح و جان است. مسعود تفالی می زند
دیدم به خواب خوش که به دستم پیاله بود تعبیر رفت و کار به دولت حواله بود
از دست برده بود خمار غمم سحر دولت مساعد آمد و می در پیاله بود5
گفتم نوید آزادی است. در گلشن رهایی را
اگر از بهر دل زاهد خودبین بستند دل قوی دار که از بهر خدا بگشایند6
نشاطی دوباره در سیمای انسانیت موج می زند. خسته به دیوار تکیه می دهی و با نوایی گرم و آهنگین می خوانی
مرغ سحر ناله سر کن
داغ مرا تازه تر کن
بلبل عاشق ز کنج قفس در آ
نغمه ی آزادی نوع بشر سرا...7
آوای بهارینه ات در گوش جان می پیچد. دیگران نیز آمده اند که بشنوند. فرمان می رسد که خاموشی سزاوارتر است و تو بغض ترانه را از آن پس در گلو پاس می داری اما من آن گلبانگ را روز ها و سال ها تا مرز های "غربت غربی" 8 همراه داشته ام که" تنها صداست که میماند9". و یاد تو از زمره ی "یاد بعضی نفرات" است که "روشنم می دارد"10 و دست میرایی از دامانش کوتاه است. اما فسوسا
نیستی تا ز در خانه ی یاران به در آیی وگر امشب نکنی حوصله روز دگر آیی11
7) بی تو در کلبه ی تنهایی خویش سوره ی یوسف و دیوان حافظ را دوباره گشوده ام. "یوسف عزیزم رفت ای برادران رحمی" 12که این باربا قافله ی عمر به کنعان خلد رخت بر کشیده است و"گردشان به هوای دیار ما نرسد"13 دریغا و دریغا و دریغا چه
گمشده ی هر که چو یوسف بود گمشدنش جای تاسف بود14
"ای همنوای دل ز کجا باز جویمت؟" هر چند حضور بازتابیده های وجودی تو آنقدر پویا و شکوفاست که پزواک آن را می توان به درخت و آب و آتش پیوند زد.
جان های رسته ی از آب و گل چون رهند از آب و گل ها شاد دل
در هوای عشق حق رقصان شوند همچو ماه بدر بی نقصان شوند15


1) مولوی بلخی 2) حافظ 3) بیدل 4) قران 5)حافظ 6) حافظ 7) بهار 8) شیخ اشراق 9) فروغ فرخزاد 10) سیمین بهبهانی 11) سیمین بهبهانی 12) حافظ 13) حافظ 14) لا ادری 15) مولوی بلخی

                                                      

                                                                                            (به نقل از ادوار نیوز)

نظرات 1 + ارسال نظر
تارا پنج‌شنبه 29 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 16:11 http://www.dokhtare-darya.blogsky.com

سلام
وبلاگ خوبی دارین
خوشحال میشم اگه به من هم سری بزنید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد