حرمان

وبلاگ گروهی دوستان مهندس محمد (محسن) رضوی

حرمان

وبلاگ گروهی دوستان مهندس محمد (محسن) رضوی

۹) بهاری که دلم نشکفد از خنده یار ـ امین هاشمی

 

عمر پا بر دل من می نهد و می گذرد

خسته شد چشم من از این همه  پاییز و بهار

نه عجب گر نکنم بر گل و گلزار نظر

در بهاری که دلم نشکفد از خنده یار

 

هنوز نتوانسته ام ذهن و روانم را به روز کنم، همه آنچه گذشت را در ذهنم مرور می کنم، با سرعتی عجیب و درماندگی رقت آور:

اولین دیدار،

یادت هست. . .  جلسه ای علمی به همت مسعود عزیز، حضوری پر جلوه، و همراهی و همپایی از تو، انرژی تمام نشدنی ات و قدرتت در تحلیل مسایل.

وه که چه شنیدنی بود فریاد فروخفته ات، یادت هست؟ و از این پس جستجویت می کردیم در لحظات، لحظات ناب حرکت.

به هنگام باز افتتاح کانون جوانان. . .، آه راستی شب یلدای آنجا را یادت می آید؟ سفر های گاه و بی گاهمان، جوش و خروشت، امان از این تصاویر متناقض: شیرین و درد آور،

و ناگهان بهار،

و جای خالی تو . . .

آه از این تقدیر،

آه از تو نازنین.

 

 

امین هاشمی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد